جدول جو
جدول جو

معنی قشو کاردن - جستجوی لغت در جدول جو

قشو کاردن
پاک کردن پوست بدن اسب و خر از گردو خاک به وسیله ی قشو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دی کَ دَ)
به مزاح، لباس بیرون خانه پوشیده مهیای رفتن به بیرون شدن (در تداول زنان) : باز کجا قرو کرده ای ؟ عزم رفتن کجا داری که زینت کرده و جامه بدل کرده ای ؟
لغت نامه دهخدا
(ذَ /ذُو کَ دَ)
خاراندن پشت ستور با قشو. رجوع به قشو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قشو کردن
تصویر قشو کردن
خاراندن پشت ستور با قشو
فرهنگ لغت هوشیار
آب تنی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رسیدگی کردن، پروردن و مواظبت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بلند شدن دم حیوان به هنگام فرار و ترس
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی را دست بسته بردن، بدون وقفه راه بردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خرد کردن کلوخ که با پشت فوکا انجام گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
حرکت کردن، روان شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
روشن کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
فریب دادن، راضی نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
ضعف جسمی پیدا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی